دیوان شیدائی اشعار ف .شیدا

اشعار فرزانه شیدا -Farzaneh Sheida

دیوان شیدائی اشعار ف .شیدا

اشعار فرزانه شیدا -Farzaneh Sheida

نپرسیدم :چرا؟!

  
بیصدائی  روح دل  آزرده کرد
در سکوتت قلب من ویران سرا
در خموشی ها نگه کردم ترا
بازهم از تو نپرسیدم :چرا؟! 
پس چه شد آن وعده ها آن حرفها
آن فدائی گشتن و شیدا شدن
آن همه مجنون دل ِ لیلا شدن
 آنهمه ؛بامن بمان های؛ شدید 
روز شب در شوق رویائی جدید؟!
پس چه شد آن قصه های ؛ما شدن؛!!!
همره دائم بیک فردا شدن
من چه میگفتم ترا هرروز وشب:
سرد گردد دل  ز آتش ها  ز تب
سرد گشتی ودل آگه بود ازاین 
 داغی  قلبت  چه شد  ای بهترین 
بر تو   گویم پس برو ،آرام باش 
بر دلم گویم تو  هم ناکام باش
جز همین سهم من از دنیا نبود
کی ز عشقی دیده دل شادی وسود 
دوستت دارم ترا ای بی وفا 
گفته ای  ازمن  نمی بینی  جفا!!! 
دیدم ودلسوخته جا مانده ام 
بازهم (شیدا*)  دلم را خوانده ام! 
گرکه شیدا دل نبودم  درجهان 
کی شوم بازیچه ی دست زمان

من خودم کردم که بدکردم بخود
بازهم این قلب من عاقل نشد 
 
فرزانه شیدا -Farzaneh Sheida
چهارشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۸۷

شب بارونی

 
 
 

قصه یک دل تنهاست ، قصه های منو بارون

هر دو دلگرفته از غم ، با چشائی زارو گریون

هر دو سینه ای پراز حرف ، هر دو در سکوت شبها

هر دو بیدارِ شبونه ، توی کوچه های تنها


اشکای من ، روی گونه ، ...هق هقِ ِ تلخ خیابون

آخر عاشقی اینه .... گریه کردن زیر بارون  !


این منم که زیر بارون ، خاطراتوُ مینویسم

منکه با قطره اشکم ، رهگذا ر شبِ خیسم

این منم که زیر بارون همه اشکام روُونه

اما هیچکس زیر بارون... راز اشکو نمیدونه

واسه این غریبه گشتن ... دیگه چتری هم نمیخوام

پا بپای سرنوشتم ، دیگه ...  یکقدم ...، نمیام

آره باورم نداری ،... تو که اشکامو ندیدی

تو که هر شب زیر بارون غم ِ عشقو نکشیدی

این منم ، که زیر بارون ، خاطراتوُ مینویسم

منکه با قطره اشکم ، رهگذا ر شبِ خیسم

کاش دوباره زیر بارون ، تو میومدی سراغم

تا ببینی مثه دیرو ز ، من هنوز یکدل داغم

ولی تو یک شب آروم ، زندگیمو ابری کردی

تو خودت گفتی که هرگز ، بدلم برنمیگردی

من از ا ونروز تا به امروز ، دلِِِیِ بارون زده هستم

تو منو تنها گذاشتی ، من زدم دلو شکستم

حالا خاطرات بارون ، شاید از یادِ تو رفته

دل منهم ، واسه هیچکس ، راز اون شبو نگفته !! 

تو میدونی و دل من ، که برات شعری رو خوندم

شعر کوچه از( ُمشیری) تا بدونی چرا موندم!

با تو گفتم حذر از عشق ندانم

سفر از پیش تو هرگز ، نتوانم نتوانم

آخه دل کجارو داره ... وقتی یک دله اسیره

دله من اسیر دامه ، خودشم بخواد نمیره

تو با عشقتم ، یه روزی ، هر دو پای منو بستی

فردا با، سنگ جدائی ، پر و بالمو شکستی

آره باورم نداری تو که اشکامو ندیدی

تو که هر شب زیر بارون غم عشقو نکشیدی

این منم ، که زیر بارون  ، خاطراتوُ مینویسم

منکه با قطره اشکم  ، رهگذار شبِ خیسم

کاش دوباره زیر بارون ، تو میومدی سراغم

تا ببینی ، مثه دیرو ز ، من هنوز یکدل داغم

                              من هنوز یکدل داغم .

 

  ف . شیدا /فرزانه شیدا

1386

 

 http://fsheidaa.blogfa.com/

بیچاره دلی که خوش به باران باشد(همدل باران)‌باده ی دنیا /شاعر

 
 
بیچاره دلم که  مانده در باران بود
 
در بارش لحظه های غم ویرا ن بود
 
 بیچاره دلم که همره  ابر گریست
 
هر بار که سینه ی سما  گریان بود
 
دوشنبه 13 خرداد 1387
 
فرزانه شیدا
 
 
 
Image and video hosting by TinyPic
 
 
 
چو مست از باده ی دنیا

سرودم با دلی رسوا

اگر گفتم درونم را

بدون لحظه ای پروا

بوّد شاهد خدای ما

در این گنبد گه رویا

همیشه بوده ام شیدا

همیشه بوده ام شیدا
 

ف.شیدا

 
 دوشنبه 13 خرداد 1387
 
 
 
شاعران همواره غمناکند

بسکه دل نازک ودل پاکند

هر یکی چون چشمه ای جاری

از درون سینه ی خاکند


فـرزانه شیدا
 دوشنبه 13 خرداد 1387